يادش به خير! چه كوچيك بوديم، چه مغرور و چه بي باك! و با تمام اينها و بعد از كلي آموزش ها (ما عنوان نيروهاي ضربت رو داشتيم) آخرش در حالي كه با سر شيرجه مي زديم فرياد مي كرديم كه: فراااااااااااااارر كنييييييييييييييييد!!!!!!!!!!!! البته بايد دقت كنيد تا صدامونو بشنويد!
بالاخره شد و ما هم از سيستم وايرلس يه استفاده اي كرديم! درسته كه اين چند روز تو بهت و لذت سرعت و قدرتش بوديم ولي كم كم دستمون اومد كه اين اينترنت هم چه چيز خوبيه! اگه مي شه يه وي پي ان درست حسابي توپ(!) واسمون بفرستين!
اينجا صبح و عصر و شب هيچ تفاوتي نمي كنن. چه انتظاري داري وقتي همه چيز مهيا باشه و همه مراقب ما باشن! امروز همينطور كه روي غده هاي چربي مي پريدم و غدد لنفاوي رو دور مي زدم اين شعر به ذهنم رسيد: *** آسمان شرابي گويي كه در خوابي به يادم مي آيد خنده ها در لابي